نمـــــیـدانــــی،

چه دردی دارد !

وقـــتـی ..

حــــالـم ..

در واژه هــا هــم نــمی گنــــجــد …!
 
 
 
دیگر صاف راه نمی روم
 
مهم نیست بگویند؛ سالم نیست
 
مهم این است که تو می دانی غم نبودنت
 
کمرم را شکست
 
 
 

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

شب باشه ، یا روز !

زمستون باشه ، یا تابستون !

چای بخوری ، یا یه کوفت دیگه !

پرده پنجره کشیده باشه یا نباشه !

دوستانت پیشت باشن ، یا نباشن !

خوش بوکننده ی هوا سرت رو به درد آورده باشه ، یا نیاورده باشه !

هر چه زور بزنی یادت بیاد ، یا یادت نیاد !

آره !

فرقی نمی کنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

خواب باشی ، یا خواب نباشی !

شاعر باشی ، یا کـِـش !

عاشق باشی یا کیف قاپ !

آواز بخونی ، یا گریه کنی !

عمود ایستاده باشی ، یا افقی ُ وارفته !

اصلن زنده باشی ، یا مـُرده !

آره ! فرقی نمی کنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

همین حالا ! چند ساعت دیگه !

امروز ! فردا !

زمستونای بی برف !

اضطراب !

وقتی که تو تلویزیون بعضی پروژه ها ،

مثل تخته آوازی یه کشتی شکسته تو بغل یه غریق می افته !

لیست اسامی مـُرده هایی که میشناختم و نمی شناختم !

حالا یا هرگز !

آره ! فرقی نمی کنه !

گاهی وقتا ، هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

.... خُب داره دیرم می شه !

باید برم !

در که بسته شد ،

دیگه فرقی نداره

فاصله ات با من صد متره ، یا صد قرن !

وقتی نمی بینمت ،

چشمام باشن ، یا نباشن !

وقتی نیستی دیگه ،

برام هیچی با هیچی فرقی نمی کنه !

آره !

اینجوریه که اون جوری می شه !